سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرورشی

یک بچه بهتر است یا دو تا؟ دوتا بهتر است یا سه تا؟ سه تا بهتر است یا چهارتا؟ یک جین بهتر است یا دوجین؟ هیچ کسی در دنیا نیست که به این پرسش ها پاسخ درست بدهد و بتواند مدعی شود که درست ترین پاسخ را به زبان آورده است، اما همه می دانند تک فرزندها از تنهایی رنج می برند. هر خانواده قصه خودش را دارد؛ بعضی ها امورات شان با یک بچه نیز می گردد و بعضی ها هر چه بچه داشته باشند باز هم قانع نمی شوند. گروه اول بر ایده تک فرزندی پافشاری می کنند، چون باور دارند که زندگی با کودکی یکدانه راحت تر و جذاب تر است؛ گروه دوم نیز خانواده ای شلوغ را می پسندند که در آن بچه ها از سر و کول هم بالا بروند و خانه یک لحظه روی آرامش به خود نبیند. اما لزوما نه این ها درست می گویند و نه آن ها؛ حرف هیچ کدام شان نیز لزوما غلط نیست و با توجه به شرایط متعدد تبیین می شود، اما نوع انتخاب هر کدام از این دو گروه پیامدهایی دارد که همواره خانواده را با آن درگیر می کند.

 

 

 

 

زنجیره ای انسانی در خانه

 

وقتی سفره ها در خانه های پرجمعیت پهن می شود از یک طرف اتاق شروع می شود و بعد از چند پیچ و خم تا آن سوی اتاق امتداد پیدا می کند. سفره های این خانه ها چند متر کش می آید، چون پدر و مادر خانواده ترجیح داده اند با تولد فرزندان متعدد، خانواده ای پرجمعیت تشکیل دهند که وقتی کنار هم می ایستند مانند زنجیره ای انسانی به نظر برسند. شلوغی، ویژگی همیشگی این خانه هاست. صدای هیاهو و داد و فریاد تا پاسی از شب از این خانه ها بلند می شود. هنگام خرید اگر بودجه خانواده کفاف هزینه ها را ندهد هر فرزند در نوبت گرفتن خدمات می ماند و دستش تا زمانی که بودجه ای جدید به خانواده تزریق نشود به مایحتاجش نمی رسد. فرزندان خانواده های پرجمعیت هم خودشان را خوشبخت می دانند و هم نمی دانند. آن ها می گویند خوشبخت هستند. چون برادران و خواهرانی دارند که تنهایی شان را پر می کنند و روزی که به کمک نیاز دارند همدیگر را تنها نمی گذارند. آن ها در عین حال می گویند گاهی احساس خوشبختی نمی کنند، چون آنقدر خانواده شان شلوغ است که محبت و توجه پدر و مادر به طور یکسان شامل حال شان نمی شود. آن ها از شلوغی خانه، نبود امکانات کافی و مساوی میان بچه ها و قضاوت های مردم در مورد خانواده پرجمعیت شان نیز ناراحتند، چون می گویند وقتی کم سن و سال هستند هم کلاسی هایشان طعنه شلوغی خانواده را به آنها می زنند و وقتی نوبت به ازدواج شان می رسد خانواده عروس و داماد برای جواب بله دادن دودل می شوند، چون می ترسند که ورود به خانواده ای پرتراکم برایشان دردسر درست کند. با این حال بچه های خانواده های شلوغ با این که مصایب و محدودیت های این نوع زندگی را خوب می دانند، ولی این شرایط را به تنها بودن ترجیح می دهند؛ هر چند که وقتی خودشان خانواده ای مستقل تشکیل بدهند معمولا ترجیح می دهند که شمار فرزندان شان از دو یا سه بیشتر نشود.

 

نسخه هایی برای تک فرزندداری

 

برخی از زوج ها به تربیت یک کودک موفق بیشتر از به دنیا آوردن چند فرزند ناموفق اعتقاد دارند و برخی توان اقتصادی و شرایط زندگی شان اجازه نمی دهد که بیشتر از یک فرزند داشته باشند. هیچ زوجی را نیز نمی توان مجبور به داشتن فرزندان متعدد کرد حتی اگر قرار باشد روزها از معایب تک فرزندی برای شان گفته شود. محدودیت های تک فرزندداری، انکار نشدنی است، اما اگر شرایط زندگی یک زوج مانع داشتن فرزندان بیشتر می شود باید به آنها آموخت تک فرزندانی را تربیت کنند که در اجتماع نه آن آدم های لوس و ضعیف که مردم می گویند، بلکه آدم هایی که با وجود تفاوت های زیاد مثل سایر آدم ها رفتار می کنند، باشند. نسخه روان شناسان برای تربیت تک فرزندها زیاد پیچیده نیست. آنها می گویند اگر می خواهیم این کودکان را از لاک تنهایی شان درآوریم باید در سنین قبل از مدرسه برای آن ها فرصت برقراری ارتباط با هم سن و سال هایشان را به وجود آورد. مثلا آن ها را به کلاس های مختلف فرستاد و با خانواده هایی رفت و آمد کرد که فرزندان هم سن فرزندشان دارند. نسخه روان شناسان برای تک فرزندهایی که در اثر تعامل دائمی با بزرگ ترها دنیا را از دید آدم های بزرگسال می بینند نیز این است که پدر و مادرها هرگز به فرزندشان به عنوان همدم وابسته نشوند چون والدین همیشه باید والدین فرزندشان باقی بمانند و سعی نکنند نقش همدم او را بازی کنند. پدر و مادرها باید یاد بگیرند که کوچک ترین رفتار فرزندشان را زیر ذره بین نبرند و به او اجازه دهند تا برای خودش حریمی خصوصی و هویتی مستقل بسازد. از تک فرزندها نباید توقعات نابجا و بیشتر از توان شان نیز داشت چون آن ها باید احساس کنند که پدر و مادر، آن ها را به خاطر همان چیزی که هستند دوست دارند نه به خاطر چیزهایی که گمان می کنند در وجود فرزندشان وجود دارد.

 

 

پدر و مادر باید کاری کنند تا تک فرزندشان بیاموزد? زندگی میدان بزرگ و پرحادثه ای است که احتمال پیروزی و شکست در آن وجود دارد و شکی نیست که آن ها نیز با این دو وضع روبه رو خواهند شد. اما فقط تک فرزندی قادر است این تعلیمات را بیاموزد که پدر و مادرش یاد بگیرند? در مقابل درخواست های فرزند کمی مقاومت کنند و همیشه وفق مراد او رفتار نکنند و به گونه ای غیرمستقیم به فرزند بیاموزند که برای رسیدن به هدف باید صبر و تحمل داشت، چون دنیای بیرون از خانه فقط در ازای صبر به آدم ها روی خوش نشان می دهد.

 

حرف و حدیث یکدانه ها

 

او یکدانه است؛ یک بچه در یک خانواده سه نفره. او تنهاست، چون غیر از خودش بچه ای در خانه نیست که صدایش را با صدای او در هم بیامیزد و آرزوهایش را با آرزوهای او جمع کند و از شوق داشتن خواهر یا برادر شیطنت کند. یک دانه ها چشم و چراغ خانه اند؛ تکدانه های عزیزکرده ای که در خانه روی چشم نگهشان می دارند. مردم کوچه و بازار می گویند یکی یکدانه ها لوس و نازک نارنجی اند و تحمل شنیدن حرف مخالف را ندارند، برای همین برخی آدم ها نمی توانند با آن ها کنار بیایند. تک فرزند ها از این قضاوت ها باخبرند. آن ها دل شان از این حرف ها می گیرد، اما حتی روان شناسان نیز تا حدی با مردم عادی هم عقیده اند. روان شناسان می گویند احتمال پرتوقع شدن یکدانه ها زیاد است، چون آن ها از وقتی چشم باز کرده اند فقط خودشان را دیده اند و پدر و مادری که همه توان شان را برای جلب رضایت آن ها گذاشته اند. این ها می گویند اگر تک فرزندها به همین شیوه بزرگ شوند و خودشان نیز تلاشی برای تغییر رفتارشان در بزرگسالی نکنند روزی که از دنیای امن خانوادگی کنده می شوند و وارد دنیایی می شوند که در آن کسی با کسی تعارف ندارد و بی جهت قربان صدقه دیگری نمی رود، دچار سرخوردگی می شوند. تک فرزندها گرفتار سرخوردگی می شوند، چون می بینند که در دنیای خارج از خانه همه چیز وفق مرادشان پیش نمی رود و مردم مثل پدر و مادر حاضر نیستند گوش به زنگ خواهش های آن ها باشند. بیشتر تک فرزندها وقتی سرخورده می شوند بلافاصله گرفتار فشارهای روانی و ناامیدی نیز می شوند، چون به باور آن ها مردمی که در اجتماع حضور دارند همواره با رفتار و گفتارشان به آن ها توهین می کنند و این کار را با نیت قبلی نیز انجام می دهند. حتما برای همین است که تک فرزندها از جمع هایی که در آن ها احتمال جریحه دار شدن احساسات شان وجود دارد دوری می کنند و با کسانی که منافع آن ها را به خطر می اندازند ارتباط برقرار نمی کنند.

 

دلواپسی های مادرانه پدرانه

 

پدر و مادرهای تک فرزندها همیشه دل شان هزار راه می رود. آن ها نگرانند که مبادا برای فرزند یکدانه شان اتفاقی بیفتد و آسیب ببینند. آن ها درست مثل سایه، حتی نزدیک تر از سایه پشت سر فرزندشان راه می افتند و از او حمایت می کنند تا آب در دل او تکان نخورد. عجیب نیست اگر مادری روزی چند بار به اتاق کودکش سر بزند و از حالش جویا شود، غریب نیست اگر پدری حتی اجازه ندهد فرزندش تا حیاط خانه یا کوچه تنها برود، دور از ذهن نیست اگر فرزند حتی وقتی بزرگ شد و به سن مدرسه رسید باز هم پدر ومادر نخواهند او را تنها به مدرسه بفرستند و... . پدر و مادری که یک بچه بیشتر ندارند همیشه دلواپس هستند که مبادا اتفاقی هولناک برای فرزندشان بیفتد و او را از آن ها بگیرد برای همین همه جا همراه آن ها می روند و حتی در جمع او و دوستانش حاضر می شوند و فرزند را می پایند چون از دست دادن او برایشان کابوس است. اما این فقط پدر و مادرها نیستند که تاوان تک فرزندی را پس می دهند، بلکه تک فرزندهای خانواده نیز از این شرایط رنج می برند. آن ها دوستانی دارند که آزادانه در کوچه و خیابان بازی می کنند و به اردو می روند و اتفاقات مختلف را تجربه می کنند بدون این که کسی از به خطر افتادن آن ها دچار کابوس شود. این بچه ها کابوس های پدر و مادرشان را از بچه های هم سن و سال خود مخفی می کنند، چون می دانند از نگاه دوستان شان چنین پدر و مادری اسباب خنده و طعنه شنیدن هستند. این شرایط تا بزرگسالی تک فرزندها نیز ادامه پیدا می کند چون پدر و مادرها نمی خواهند دست از حمایت های همه جانبه شان بردارند. آن ها حتی پس از ازدواج نیز با تمام توان، کمر به حمایت از تنها فرزندشان می بندند، چون معتقدند حالا که فرزند از آن ها جدا شده باید باشدت و حدت بیشتر، عشق شان را نثار او کنند. این نثار عشق و فداکاری همان احساس تلخی است که به مذاق همسر تک فرزندها خوش نمی آید. همسران این افراد دوست دارند با زن یا مردی مستقل زندگی کنند، اما ورود بی محابای والدین همسر این تمایل آن ها را سرکوب می کند تا آن جا که ممکن است روزی برسد که همسر تک فرزندها به این وضع اعتراض کند و ابرهای تیره را بر آسمان زندگی مشترک بنشاند.

 

عیبش همه گفتی هنرش نیز بگو

 

هیچ پدیده ای در این دنیا مطلق نیست برای همین است که نه تک فرزندی را می شود به طور مطلق تائید کرد و نه می شود آن را به کلی رد کرد. تک فرزند بودن با همه معایب و محدودیت هایش، مزایایی نیز دارد که سبب می شود بسیاری از زوج ها به این شیوه فرزندآوری روی بیاورند و بسیاری از تک فرزند ها با این که می دانند تا آخر عمر تنها خواهند ماند و هیچ گاه مزه خواهر و برادر را نخواهند چشید و نسل بعد از خودشان نیز با واژه هایی چون خاله و دایی و عمه و عمو بیگانه خواهند بود، اعتراضی ندارند. تک فرزندی یعنی به دنیا آمدن در محیط خانوادگی مملو از عشق و توجه که رو به کم شدن نمی گذارد، یعنی پرورش یافتن در محیطی آرام که بهترین امکانات همیشه در دسترس است، یعنی زندگی در رفاه و در محیطی همیشه آرام که تمام برنامه ها با زندگی تک فرزند هماهنگ می شود. تک فرزندی فرصتی مناسب است برای کودکی که هرگز کودکی دیگر را کنار خودش نمی بیند و این امکان را دارد که با افراد بزرگسال معاشرت کند و رفتار افراد بالغ را زودتر از هم سن و سال هایش بیاموزد. روان شناسان می گویند تک فرزندها پیش از زمان معمول شروع به حرف زدن می کنند، چون تمام وقت شان با بزرگ ترها سپری می شود. آن ها روحیه اجتماعی نیرومندی نیز دارند چون یاد گرفته اند که با افراد بالغ زندگی و از رفتار آن ها تقلید کنند. این کودکان زودتر از بچه های دیگر با مسائل مربوط به دنیای بزرگسالی آشنا می شوند برای همین رفتارشان پخته تر از همسن و سال هایشان می شود تا آن جا که می توانند در بسیاری از موارد کمک کار پدر و مادرشان باشند. این بچه ها حتی زودتر از کودکان دیگر به فعالیت اقتصادی مشغول می شوند و از این کار نیز خجالت نمی کشند. در یک کلام تک فرزندها در اوج آمادگی و با تجربه زیاد وارد مرحله بلوغ می شوند.

 

دنیای بی رقیب من

 

مانند کسی که در تمام عمر لای بستری از پر قو زندگی کرده است، تک فرزندها نیز تحمل ناملایمت های زندگی را ندارند. آن ها از روزی که به دنیا می آیند تا روزی که بزرگ می شوند و سنین مختلف را تجربه می کنند در خانه بی رقیب هستند. بچه های یکدانه چون خواهر و برادری ندارند که مجبور شوند در شرایط مختلف با آن ها رقابت کنند یا حتی بر سر به دست آوردن چیزهای مورد علاقه خود با آن ها بجنگند و مبارزه کنند در دنیایی بی رقیب و شریک غوطه می خورند که تنها حاضران در آن پدر و مادر هستند؛ همان دو نفری که همواره نقش حامی را برای آن ها بازی می کنند. به همین علت است که روان شناسان روی این دنیای بی رقیب خط بطلان می کشند و معتقدند که در چنین فضایی حتی مراحل رشد کودک نیز مختل می شود. آن ها توضیح می دهند که چون این کودکان کسی را ندارند که با او بازی، رقابت یا حتی دعوا کنند یا او را به عنوان همدم و دوست خود در خانه انتخاب کنند، نمی توانند برخی از احساسات را تجربه کنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت این احساسات به دست بیاورند. روان شناسان می گویند این که کسی به بلوغ روانی برسد حتما ارث در آن دخیل نیست، بلکه یادگیری نیز در این اتفاق نقش دارد. شناخت از خود، میزان واقع بینی و توانایی انتخاب موثر از مصادیق بلوغ روانی است که البته بسادگی نیز به دست نمی آید. این ویژگی ها محصول زندگی در جمع و ارتباط با انسان های دیگر است که چون احتمال برقراری چنین ارتباطی برای تک فرزندها کمتر از بچه های خانواده های شلوغ است، می توان نتیجه گرفت? رسیدن تک فرزندها به بلوغ روانی مشکل تر از سایر افراد است. کودکی که تنها فرزند خانواده است چون پدر و مادری دارد که در همه شرایط سپر بلای او هستند کمتر به صورت مستقیم با مشکلات روبه رو می شود و پدیده هایی چون شکست، ناکامی، طرد شدن یا نادیده گرفته شدن را کمتر تجربه می کند، در حالی که چشیدن طعم این اتفاقات لازمه زندگی و رسیدن به بلوغ روانی است.

 

نویسنده: آوید طالبیان 

منبع: روزنامه جام جم