سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرورشی

در این که حسابگری و مدیریت هزینه هم رفتاری است که هر فردی باید بلد باشد و مثل هر رفتار ریشه دار دیگری باید از کودکی، آموزش داده شود، شکی نیست اما به نظرم رسید که پرداختن بیش از حد به مطالبی از این دست، قدری خطرناک است. ضمیمه آخر هفته شما به مسایل فرهنگی، جامعه شناسی و مردم شناسی بی تفاوت نیست برای همین بود که فکر کردم چنین دیدگاهی هم جایی برای بیان شدن دارد. واقعیت این است که دنیای بچه ها به اندازه ما، «دنیای اقتصاد» نیست. ناتالیا گینزبورگ در کتاب فضیلت های ناچیز می نویسد: «تا آن جا که مربوط به تربیت بچه ها می شود، فکر می کنم که به آن ها نباید فضیلت های ناچیز بلکه باید فضیلت های بزرگ را آموخت. نه صرفه جویی را که سخاوت را و بی تفاوتی نسبت به پول را. اما معمولاً بر عکس عمل می کنیم، در آموختن احترام به فضیلت های ناچیز شتاب می کنیم و تمام قواعد تربیتی مان را بر آن بنا می کنیم. از آموزش فضیلت های بزرگ سرباز می زنیم و با وجود این که به آن ها عشق می ورزیم و دلمان می خواهد که فرزندان مان آن ها را داشته باشند اما امیدوار می مانیم که در آینده به طور خودانگیخته در روح آنان پدید آید. از آن جایی که همه، هر کدام به طریقی تحت ستم مسأله پول هستیم، اولین فضیلت ناچیزی که به فکرمان می رسد، یاد دادن پس انداز به فرزندان مان است، یک قلک به آن ها هدیه می دهیم. اما فراموش می کنیم که مزه پول جمع کردن در دوران کودکی ما مثل امروز وحشتناک و کثیف نبود. چون هر چه زمان می گذرد، پول کثیف تر می شود، بنابراین قلک اولین اشتباه ماست. آن قلک سفالی با قیافه ای بی خطر، به شکل گلابی یا سیب برای ماه ها و ماه ها در اتاق فرزندان مان ساکن می شود و آن ها به حضور آن عادت می کنند. به لذت پول انداختن در شکاف آن روز به روز عادت می کنند. عادت می کنند به پول جمع شده در آن، که آن تو، در خفا و در تاریکی مثل دانه در بطن زمین رشد می کند. به پول علاقمند می شوند ابتدا با معصومیت، همان گونه که ما علاقه مند شدیم. وقتی که قلک سرانجام شکسته شد و پولی خرج شد، بچه ها احساس تنهایی و غم می کنند. دیگر پولی در اتاق محفوظ در شکم سیب نیست. در عوض شیئی وجود دارد که مدت ها در ویترین با علاقه زیر نظر بوده است.

 

  

 

بهتر است بچه ها در سال های اول زندگی شان بدون این که پول را بشناسند، زندگی کنند؛ آزاد بودن در قبال پول. موضوع آن جا بغرنج می شود که پول وجود دارد و خیلی هم وجود دارد. آبی سنگین و راکد که کف و بو متصاعد می کند. بچه ها به زودی از حضور این پول در خانه آگاه می شوند؛ از این قدرت پنهانی که درباره اش هرگز به وضوح صحبت نمی شود. پول در همه جای خانه با زبان مشخص اش حرف می زند. در ظروف چینی حضور دارد. در مبلمان، در نقره جات، در سلام های دربان، در چین روی پیشانی پدر است، در تردید سنگین نگاه مادرانه. و در بخش دیگری توصیه می کند: پولی را که به فرزندان مان می دهیم، باید بدون مورد داده شود، با بی تفاوتی. تا آن ها یاد بگیرند با بی تفاوتی دریافتش کنند.» این ها را نوشتم که بگویم در زمانه ای که فرزند دار شدن، پدر و مادر شدن و مسؤولیت اضافه کردن آدمی به این دنیا، چیزی هم ردیف دیگر مسؤولیت های کم ارزش بسیاری از آدم ها شده و خیلی فکر و دغدغه ای پشت آن نیست، شاید باید به چیزهایی از این دست بیشتر توجه کرد. من فکر می کنم که تربیت فرزند، هنر است. این که چه داشته باشی و چقدر از این داشته ها را چگونه به انسان دیگری که در نهایت بکر بودن و معصومیت است، انتقال دهی، هنر می خواهد. اما تأسف بار است وقتی فکر می کنیم که هیچ پدر و مادری نیست که برای صلاحیت بچه دار شدن، مورد سوال، آزمایش و محک روحی قرار گیرد و کمتر کسانی هستند که این سؤال اساسی را برای مسأله ای چنین اساسی از خود بپرسندکه چرا من باید بچه دار شوم؟

 نویسنده: نفیسه قانیان

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد